+تاریخ شنبه 19 مهر 1393ساعت 1:3 نویسنده مهرزاد |

پیمونه عمر آدمم یه روزی پر میشه ...

پس فکر پاک کردن گناهات باش ...

 

+تاریخ شنبه 18 آبان 1392ساعت 11:54 نویسنده مهرزاد |

ایکون های امو دخترانهایکون های امو دخترانه

برنگرد ...

برنگرد به این ویرانه دل ...

 

 

 

+تاریخ شنبه 13 مهر 1392ساعت 16:10 نویسنده مهرزاد |

+تاریخ یک شنبه 7 مهر 1392ساعت 20:43 نویسنده مهرزاد |

چه بگویــــــــــم که ضربه ی آخــــــــــر را خدایم زد

 

آن زمــــــــــان که برای رفتــــــــن

 

استــــــــخاره کرد وخوبـــــــــ در آمــــــــــد

+تاریخ چهار شنبه 3 مهر 1392ساعت 10:55 نویسنده مهرزاد |

درد مـــــــــــرا شمــــــــــعی می فهـــــــــــمد

که بـــــــرای دیــــــــــدن چیزی دیـــــــــــــگر

آتشــــــــــــش زدنـــــــــــــد

+تاریخ سه شنبه 2 مهر 1392ساعت 12:49 نویسنده مهرزاد |

 

عکس سیاه و سفید آتلیه عکاسی الناز حبیبی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همیشه تاریکی گریه نیست !

 

آبروی نور را برده این  خیانت روشن.

+تاریخ پنج شنبه 28 شهريور 1392ساعت 12:4 نویسنده مهرزاد |

زندگی یعنی :

ناخواسته به دنیا آمدن

مخفیانه گریستن

دیوانه وار عشق ورزیدن

و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد، مردن 

+تاریخ پنج شنبه 21 شهريور 1392ساعت 17:9 نویسنده مهرزاد |

دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی? گرفته است...

آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری? بارانی است... 

قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی، یخ زده است... 

اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد... 

چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من......!!!!

+تاریخ سه شنبه 19 شهريور 1392ساعت 10:18 نویسنده مهرزاد |

 http://upload7.ir/images/69026188470992981632.jpg

عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من

 

شب هجران نکند قصد دل آزاری من

 

روزگاری که جنون رونق بازارم بود

 

تو نبودی که بیایی به خریداری من

 

برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان

 

باغبان نیز نیامد پی دلداری من....

 

+تاریخ سه شنبه 19 شهريور 1392ساعت 7:37 نویسنده مهرزاد |

جلوتر نیا!

خاکستر می شوی.

اینجا دلی را سوزانده اند…

+تاریخ سه شنبه 19 شهريور 1392ساعت 7:14 نویسنده مهرزاد |

واسه شیر خسته موشم ،یلی می شه و می غره

+تاریخ دو شنبه 18 شهريور 1392ساعت 8:44 نویسنده مهرزاد |

من دارم سعى مى کنم ،همرنگ جماعت شوم

اما !

مى شود کمکم کنید!؟

آى جماعت !

شما دقیقا چه رنگى هستید؟!

+تاریخ دو شنبه 18 شهريور 1392ساعت 8:33 نویسنده مهرزاد |

به قلبم نشستی نگفتم چرا ،

دلم را شکستی نگفتم چرا ،

یکی خواب شبهای من را ربود ،

چو دیدم تو هستی نگفتم چرا

+تاریخ یک شنبه 17 شهريور 1392ساعت 10:35 نویسنده مهرزاد |

پر از اشکم ولی میخندم 

 

ب قول فروغ که میگفت:

 

شهامت میخواهد سرد باشی و گرم بخندی....

+تاریخ شنبه 16 شهريور 1392ساعت 20:42 نویسنده مهرزاد |

اگه یه وقت تنها شدی!

اینو بدون که خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش

+تاریخ شنبه 16 شهريور 1392ساعت 19:9 نویسنده مهرزاد |

آيکونهاي زيباساز

سوختنم را دیدی و خندیدی

خنده ات را دیدم و سوختم

خنده هایم را خواهی دید

دیدارِ ما به وقت سوختنت

+تاریخ شنبه 16 شهريور 1392ساعت 19:2 نویسنده مهرزاد |

رفته ايي، به جهنم! خيالي نيست!

تو كه نباشي، هركجا باشم، بهشت همان جاست.

+تاریخ جمعه 15 شهريور 1392ساعت 16:21 نویسنده مهرزاد |

 

مشکل از تو نبود ، از من بود ،

با کسی حرف میزدم که سمعک هایش را پیش دیگری جا گذاشته بود .

+تاریخ جمعه 15 شهريور 1392ساعت 12:7 نویسنده مهرزاد |

آرامش یعنی اینکه:

 

هر وقت قهر کردی...

 

مطمئن باشی که هیچ کسی جاتو نمی گیره...

 

+تاریخ جمعه 15 شهريور 1392ساعت 11:44 نویسنده مهرزاد |

کسی رو که دوست داری این قدر نبر بالا که دست خودتم دیگه بهش نرسه

+تاریخ جمعه 15 شهريور 1392ساعت 11:34 نویسنده مهرزاد |

ایکون های پسرانهایکون های لایتایکون های پسرانه

Talkh a3t bavare nabode anhaei k

 

mitavane3tand ba6and v talkhtar az an

 

bavare anhaei a3t k edeaye mandan darand

+تاریخ پنج شنبه 14 شهريور 1392ساعت 17:0 نویسنده مهرزاد |

 

گاهـــی احساس میڪنَمــ روی دَستـــــ خـدا مــانده اَمــ
خَســتہ اَش ڪَردمـــــ خــودَش هَــم نــمــیــدانـــــــد با مَن چــہ ڪــنَــد!

این تو نیستی که مرا از یاد برده ای
این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند
صحبت از فراموشی نیست ، صحبت از لیاقت است !!!

در آغوش خودم هستم
من خودم را در آغوش گرفته ام ! نه چندان با لطافت و نه چندان با محبت
اما وفادارِ وفادار

 

تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد ...

از عاشقی تباهی

از زندگی مصیبت

از دوستی شکست و

از سادگی خیانت

 

حرام باد دوست داشتن کسی که عاشقی سرگرمی اوست . . .

هر کی دلتو شکست صداشو در نیار یه روز دلش می شکنه صداش در میاد

 

 

من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی

ولی با منت و خواری پی شبنم نمیگردم . . .

.......................................................................

کاش ما آدما هم مثل گربه ها با چند لحظه بو کشیدن ،
میفهمیدیم که هر آشغالی ارزش وقت گذاشتن نداره . . .

عشق هایت را مثل
کانال تلویزیون عوض می کنی
و افتخار می کنی،
که عشق برایت این چنین است !
و من می خندم
به برنامه هایی که هیچکدام ،
ارزش دیدن ندارند . . .

 

 

 

بــــــــــــــــــعضی ها را دَر جوب بایــَد شــُست
تــا لــَجن ها هَمه خوشحــال شــَوند کــه
کــَـثیف تـــَر اَز خوُدشــان هَم هــَست . . .

........................................................

داور قلبم نه سوت دارد
نه کارت قرمز
راحت باش…
تا دلت می خواهد خطا کن
سکوت میکنم باز هم سکوت میکن

...................................................................

خوشحالم که بردم ، چون کسی رو از دست دادم که دوستم نداشت

خوشحالم که باختی ، چون کسی رو از دست دادی که دوستت داشت . . .

داستان از آنجا شروع شد که تو اسمه تمام هرزگی هایت را آزادی گذاشتی . . .
و من از آنجا بی غیرت شدم که فکر میکردم به تمدن رسیده ام !

 

 

هیچ زخمی خوب نمیشه ، یا جاش میمونه یا یادش

 

 

چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز

به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار خیانتش

همه وجودت له شده ....

 

 

نمیتونم ببخشمت ، دور شو برو نبینمت
تیکه ای بودی از دلم ، گندیدی و بریدمت
 
 

قرار نیست که همیشه من خوش باشم …
دیروز من خوش بودم از اینکه در کنارت بودم …
امروز دیگری خوش است برای با تو بودن …
و فردا یکی دیگر
از تلاش دست نکش عزیزم که چشم ملتی به توست …
تو می تونی

 

 

آنان که “عوض” شدنشان بعید است، “عوضی” شدنشان قطعی است… شک نکن !

 

 

در کودکی در کدام بازی ، راهت ندادند…

که امروز ، اینقدر دیوانه وار ،….

تشنه ی “بازی کردن ” با آدم هایی؟؟؟!

 

+تاریخ پنج شنبه 14 شهريور 1392ساعت 11:7 نویسنده مهرزاد |

صفحه قبل 1 صفحه بعد